تازگی ها من دلم آتش گرفت
یک دم تاریک وتب کرده چو شب ،روز را از من ربود
از هزاران کورسوی دور دور
چشمهء جان هم مرا مرداب بود
باز هم عاشق میان عالمان
ـ آنچه گفتند از جنون ـ
در میان سینه سرداب بود
این میان من باز هم آتش زدم
شعله را،میخانه را،آیینه را
دست سردی،آهنین تصمیمی
ـ این به ظاهر سایه اما ماندنی ـ
از میان دود آه و سوز تاب
نغمه ای شوم از فراق آغاز کرد
این همیشه قسمتم
این بار نیز،
سرنوشتم را چه خوش تکرار کرد
تازگی ها من دلم آتش گرفت
لیک آتش خود به آب اقرار کرد.

آنقدر زیبا باشید تا عیب ها را نبینید.
آنقدر مهربان باشید تا نامهربانی ها را احساس نکنید.
آنقدر دریا دل باشید که نگران آینده نباشید!
آنقدر بزرگوار باشید تا خشمگین نشوید.
آنقدر نیرومند باشید تا از چیزی نهراسید.
آنقدر راضی باشید تا به هیچ مشکلی اجازه خودنمایی ندهید.
آنقدر در فکر اصلاح خود باشید تا فرصتی برای انتقاد از دیگران نداشته باشید.
مارک تواین

یه کم گذشته…

مو که از سوته دلانم چون ننالم ---مو کز بیحاصلانم چون ننالم
بگل بلبل نشیند زار نالد---مو که دور از گلانم چون ننالم

ز دل مهر تو ایمه رفتنی نه---غم عشقت بهر کس گفتنی نه
ولیکن شعله مهر و محبت ---میان مردمان بنهفتنی نه

محبت آتشی در جانم افروخت---که تا دامان محشر بایدم سوخت
عجب پیراهنی بهرم بریدی---که خیاط اجل می بایدش دوخت

ز بوی زلف تو مفتونم ای گل---ز رنگ روی تو دلخونم ای گل
من عاشق ز عشقت بی قرارم---تو چون لیلی و من مجنونم ای گل

بابا طاهرعریان