تازگی ها فهمیده ام راز نگاهت را کمی.آن بسته های مهر که زیر خرمن مژگانت پنهان کرده ای،کلید معما را به دستم داد!
پای چشـمان تو بیـدار نشسـتن تا کی
بعد از آن قرن نمک پاشی ها،روی این زخم نبستن تاکی
تا به سر حد جنون بند ملامت بودن
باز یک لحظه از این دام نرستن تا کی
می دود خنجر هر ثانیه بر جان دلم
روز دیدار ترا چله نشستن تا کی
کاش یک لحظه به یاد دل من بودی کاش
مست می بودن و پیمانه شکستن تا کی
شرمم از گفتن این بیت می آید به خدا
پای چشمان تو بیدار نشستن تا کی
سلام غریبه که چه خوب می نویسی و واژه های گم شده در متن نا هنجار مرا با نوایی ساده هنجار می کنی کاش غریب نمانی …
http://user.blogsky.com
دوست عزیز سلام
لطفا به وبلاگ (لیست وبلاگهای فارسی بلاگ اسکای ) رفته و وبلاگ خود را در گروه مناسب به ثبت برسانید.
لطفا این مطلب را به دوستان دیگر نیز اطلاع داده.
با تشکر.
(اطلاعات بیشتر : http://explorer.blogsky.com)
نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
گذر به کوی فلان کن در آن زمان که دانی
یکی است ترکی و نازی در ین معامله حافظ
((حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی ))
خداحافظ عسل که چه خوب می نوشتی ...
بعد تو نسیم منزل لیلی از منزل کدامین غماز خواهد وزید
که صبح بی نسیم چه صبح بی اثری است
سلام غریبه که ... خداحافظ عسل که ...
چه واژه های قرینی
آمدنم موسم رفتنت شد
چه غریبه شومی
برای سروده هایت سرودم
سروده هایت مدیون سروده هایم ماندند و تو رفتی
باز هم بنویس باز هم بپاش واژه به آغوش کاغذ
حتی در گوشه کاغذی تا شده
سروده هایم سروده هایت را خواهند جست
حتی در گوشه کاغذی تا شده
ای شیرین ترین واژه عسل : حلاوت امید تقدیمت
هر کجا هستی تمامی پاکیها ره توشه ات
باز هم چه زود دیر شد
چه بی صدا بدرودی است وداع بی جواب
امیدوارم بدرودم را شنیده باشی
من به این جمله حساسیت پیدا کردم ..........(این شاید آخری باشد...)..................توی این یک ماه .............این مرتبه ۴ یا ۵ ام که این جمله رو میشنوم ........( یا مشابهشو) ........................اصلا ازش خوشم نمیاد
سلام به همه شما که قدم بر چشمان من میگذارید وسر به اینجا میزنید(غریبه تو بیشتر).شاید را برای همین آفریده اند از میان ۳۲ حرف که من شاید نروم که من شاید بتوانم چند نظر را به نوشته هایم جلب کنم که شاید بعضی از من بخواهند که نروم که شاید کسی از نوشته هایم اگر هم راضی نباشد نوشته هایم را مدیون کند .. وای غریبه چه دیر آمدی...این نوشته آنلاین برای ...
قول داده بودم مطلبی را که برات نوشته بودم اینجا بنویسم
ولی مثل اینکه بهتر باز هم سکوت کنم
باز هم بنویس تو میدونی که خیلی وقت از قول هردوتامون مینویسی پس اجازه نده بیشتر از این ساکت بشم!
سلام . باز هم منتظر نوشته های همیشه زیبایت هستم .
شبی شد آسمان تنها
ولی تنهای تنهاهم نماندست او
من اینک قصه ای دارم
ولی کو گوش
تنها کو
به خواب خواب رویایی که من دیدم
در این دنیا محبت ارزنی پیشی گرفت از کینه یاران
که راغب باشن این خاکم به گل باشد
به اشکم
یا به زیر قطره های نم نم باران لجن گردد
تو می دانی که من این قصه ها را خوب می دانم :
که باغبان رویاها نمی خوابد که شاید غنچه ای از مهربانی ها
بروید پشت یک فنجان خالی از وفا
که در پهنای پنهانش نشسته پیر مردی زیر لب آتش نهان کرده است و سیگارش به نام مردمان روشن ترین فانوس این غربت زمین باشد
غروب باغبان همساز این غربت ولی این ساز بی پروای من دارد نوایی از جدایی ها
می زند چنگی به ساز آشنایی ها
ولی محزون تر از اینم نباشد یاد این تنها
باز هم بنویس...
باز هم ...
بنویس...
سلام .جالب بود. به من هم سر بزنید .وبلاگ خوبی دارید .موفق باشید
اخرین چی باشه؟
و این آخری بود...
:) بابا...
تو مثل همیشه خوب می نویسی
من باز منتظرم
بیا