خداوند مرا وسیله صلح خویش قرار ده!
آنجا که کین است ،بادا که عشق آورم.
آنجا که تقصیر است،بادا که بخشایش آورم.
آنجا که تفرقه است،بادا که یگانگی آورم.
آنجا که خطاست ،بادا که راستی آورم.
آنجا که شک است،بادا که ایمان آورم.
آنجا که نومیدی است ،بادا که امید آورم.
آنجا که ظلمات است،بادا که نور آورم.
آنجا که غمناکی است ،بادا که شادمانی آورم.
خداوندا،بادا که بیشتر در پی تسلی دادن باشم تا تسلی یافتن.
در پی فهمیدن باشم تا فهمیده شدن،
در پی دوست داشتن باشم تا دوست داشته شدن.
چه با دادن است که می گیریم،
با فراموشی خویشتن است که خویشتن را باز می یابیم،
با بخشودن است که بخشایش به کف می آوریم،
با مردن است که به زندگی بر انگیخته می شویم.
- این متن پشت یکی از شمایلهای فرانچسکوی قدیس نگاشته شده بود.اما انتساب این نیایش به او در سال 1936 تایید گردید و پس از آن که متن آن در سال 1945 از تریبون سازمان ملل در سانفرانسیسکو خوانده شد ،انتشار جهانی یافت.

آماج تیرهای دو رنگی،حق بر صلیب صداقت،خورشید در بستر مرگ و ماه پنهان در حجاب خفقان…زمهریر در دلها بستر ی است…
زمزمه سبز یاد تو پشتوانهء حیات جوانه هاست،در این بیکران ناامیدی آنها به عشق تو سر از خاک بیرون می کنند و نگاره چشمان توست که به تواضع مهمانشان می کند.
اگر پلک بر هم زنی ….دیگر هیچ…تنهایمان وا مگذار عطش روییدن سیرابمان کرده!

حقیقت این است که سالهاست انتظار تو را می کشد بیچاره دلم،مانده چگونه بگوید چقدر خوشحال است…
لیاقت تراشیدن پیکره یادت هنوز مانده مرا شامل شود…اما به اقاقی سوگند گوی پرپر شدن از انتظار دیدارت را خودم ربودم.اگر یادت نبود مرهم دلتنگی هایم چگونه دوام می آورد این تیپا خورده شعله ور!